ما مردم استان بوشهر، توی هر یک از شهرها و روستاها، با گویشها و لهجههای مختلفی حرف میزنیم.
از شمال استان که به طرف جنوب حرکت کنیم، گویش مردم دیلم و گناوه را میشنویم که شباهتهای زیادی به گویش لری دارد.
به حوالی دشتستان که میرسیم، هنوز رگههای گویش لری را میشود حس کرد و البته از غلظت و شدت آن کم شده.
به بندر بوشهر که میرسیم، کمکم گویش جدیدی به وجود آمده که تفاوتهای بیشتری با لری دارد.
تا اینجای مسیر، تقریباً در همهی مسیر حرکت، معنی جملهها و عبارات را تا حد زیادی میدانیم.
حالا اگر در سفر گویشها به دشتی رسیده باشیم، وقتش رسیده که سرمان را بالا بگیریم و خیلی شیک بگوییم اینجا تغییر گویش نداریم، بلکه با یک زبان متفاوت روبرو هستیم! آنقدر که دیگر ساکنین شهرها و روستاهای قبل، نیاز به یک نفر مترجم پیدا میکنند.
همان قدر که در دشتی، از فارسی معیار فاصله گرفتیم، اگر خودمان را به اهالی جم و کنگان برسانیم، به زبان فارسی معیار نزدیک میشویم؛ نه اثر خاصی از لری در آن دیده میشود و نه سایر افزودنیهای زبان و لهجه، تقریباً چیزی میشود شبیه آن چه در کتاب ها به راحتی میخوانیم.
البته تقریباً در تمام نقاط استان، گروههایی از مردم استان به زبان عربی تکلم میکنند که تعدادشان هم قابل توجه است.
اما این تنوع گویش را چقدر میپسندید؟
اصلاً کجاها با لهجه حرف می زنید؟
توی مدرسه و آموزشگاه با چه گویشی؟ توی مطب دکتر چطور؟ توی بانک، بازار، ادارات دولتی؟ با ارباب رجوع چطور حرف میزنید؟
کجاها سعی می کنید بدون لهجه حرف بزنید؟
چه چیزی باعث میشود با لهجه حرف نزنیم؟
راستی مردم شیراز و اصفهان و مشهد هم مثل ما هستند؟
آذریزبانها مثل ما هستند یا جور دیگری با زبان خودشون برخورد میکنند؟
میشه منبع این مقاله رو بفرمایین؟